حرفای این دل تنگ
حرفا دارم براتون

سلام

میخوام در مورد اصلی ترین علت تنهاییم و دلتنگی ام براتون بگم

بزرگترین دلیل ناراحتیم دور بودن از یک دوست خوبه دوستی که مطمئنم که بهترین دوست دنیاست و

نمیتونم به اندازه اون با هیچ کدوم از دوستام صمیمی باشم چون اون از همه ی دوستام برام عزیز تره شاید با خودت بگی این که چیز مهمی نیست ولی اگه فرصت کنم و یه چیزایی رو برات بنویسم دیگه اینجوری فکر نمیکنی البته باید گفت دوری از بهترین دوست هم خیلی چیز مهمیه شوخی نیست

میدونید من از اول ابتدایی با اون اشنایی دارم اما کلاس اول دوست صمیمی من نبود چون توی اون یکی کلاس بود اما از کلاس دوم که تعداد بچه ها کمتر شد و شدیم یک کلاس من باهاش بیشتر اشنا شدم و اون شد صمیمی ترین دوستم توی تمام عمرم!!!(الهی قربونش برم من )

از اون موقع با هم بودیم اما بچه هایی هم بودن که همش مزاحم میشدن و با کاراشون نمیگذاشتن ما باهم باشیم ولی من و اون دوستیمونو قطع نکردیم و همچنان به دوستیمون ادامه دادیم تا الان جوری که دیگه همدیگه رو خواهر صدا میکنیم اما داشتم میگفتم اون موقع دو تا دختر بودن که مانع دوستی ما بودن یکی شون از همون اول کلاس دوم و یکیشون از کلاس سوم قاطی ما شد

بعدش هر چه قدر من و دوستم (نفس) هر چه قدر سعی کردیم که بهشون بفهمونیم ما میخوایم با هم باشیم و با هم دوست باشیم اونا نمیفهمیدن و همش مزاحممون میشدنو برامون حرف در میاوردن اما اصلا مهم نبود چون من دوستمو از همه ی دنیا بیشتر دوست دارم.

با این حال زمان به سرعت گذشت و ما وارد کلاس پنجم شدیم و صحبت از امتحانات تیزهوشان شد.

همه ی بچه ها سخت درس میخوندن تا بتونن برن مدرسه تیزهوشان براشونم اصلا مهم نبود چه خودشون تنها برن یا با دوستاشون اما من و دوستم برامون خیلی مهم بود که اگه قراره قبول بشیم با هم قبول بشیم .

خلاصه گذشت و گذشت تا روز امتحان رسید و ما هم از استرس داشتیم سکته میکردیم.

 

بقیشم بعدا میذارم چون الان دونگ یی شروع میشه

 


نوشته شده در تاريخ جمعه 28 مهر 1391برچسب:, توسط الناز

سلام

امروز میخوام اولین مطالب رو تو وبلاگم براتون بذارم

امروز میخوام اولین دل تنگی و بدبختیمو براتون بگم اما قبل از شروع حرفام باهاتون یه صحبتی دارم

یعنی یه درخواست،اینکه شما هم اگه دوست داشتید دلتنگ هاتون بدبختی هاتون یا هر درد دلی که دارید رو تو وبلاگم باهام در میون بذارید اگه این کارو بکنید خیلی خوشحال میشم در ضمن هر کس میخواد درد و دلش یل صحبتی که کرده تو وبلاگم به نمایش بذارم تا بقیه ببینن تو کامنتش بهم بگه باشه ؟؟؟

قربونتون

 


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, توسط الناز